گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
باب سیم در بیان صفاتیست که متعلق است بافعال حقتعالی و در آن چند مبحث است








مبحث اول آنکه مذهب امامیه آنست که حسن و قبح افعال عقلیست
و مراد از حسن آنست که فاعل و قادر اگر آن فعل را بکند مستحق مدح و ثواب باشد و قبیح آنست که فاعل و قادر اگر آن فعل را
بکند مستحق مذمت و عقاب باشد و فعل را فی نفسه قطع نظر از وارد شدن شرع جهۀ حسنی و قبحی میباشد که مستحق مدح یا
ثواب و مذمت یا عقاب گردد و آن جهت را گاهست ببدیهه عقل همه کس میداند مانند نیکی راست گفتنی که
16 نفع رساند و قباحت دروغ گفتنی که ضرر رساند و گاهست که بفکر معلوم میشود مانند راستی که ضرر بکسی رساند یا دروغی
که نفع رساند که علم بحسن و قبح آنها محتاج بنظر و فکر است و گاه است که عقول اکثر عاجز است از فهم آنها و لیکن بعد از
صفحه 18 از 214
ورود شرع حسن و قبح آنها را میدانند مثل حسن روزه روز آخر ماه رمضان و قبح روزه روز اول ماه شوال و اشاعره از اهل سنت
میگویند که حسن و قبح اعمال بامر و نهی شارع است هر چه را شارع امر کرده حسن میشود و هر چه را نهی از آن کرده قبیح
میشود پس اگر مردم را امر بزنا میکرد حسن میشد و اگر نهی از نماز میکرد قبیح میشد و بطلان این مذهب قطع نظر از حکم عقل
بآن از روایات و آیات و اخبار بسیار ظاهر است.
مبحث دویم آنکه صانع عالم فعل قبیح نمیکند
و محال است که از او صادر شود زیرا که فاعل قبیح یا عالم بقبح آن فعل نیست یا هست اما قادر بر ترك آن نیست یا محتاج است
بآن فعل قبیح و قادر بر ترك آن هست و یا احتیاج بآن ندارد اما بعبث آن فعل را میکند بنابر اول جهل خدا لازم میآید و بنابر دوم
عجز و بنابر سوم احتیاج و بنا بر چهارم سفاهت و هر چهار بر حق سبحانه و تعالی محالست پس قبیح از او صادر نتواند شد.
مبحث سیم آنکه حقتعالی بندگان را بر افعالی که اختیاري ایشان نیست تکلیف نمیکند بآن
نه بر فعل آنها و نه بر ترك آنها و بندگان در فعل خود مختارند و خود فاعل فعل خودند خواه اطاعت باشد و خواه معصیت و اکثر
امامیه و معتزله بر این قول قائلند و اشاعره که اکثر اهل سنتاند میگویند که فاعل همه افعال بنده خداست و بندگان مطلقا در آنها
اختیار ندارند بلکه خدا بر دست ایشان افعال را جاري میگرداند و در آن فعل مجبورند اما بعضی از ایشان میگویند که اراده از بنده
مقارن آن فعل میباشد اما آن اراده مطلقا دخلی در وجود آن فعل ندارد و این مذهب باطل است بچند وجه: وجه اول آنکه ما ببدیهه
عقل و وجدان خود مییابیم که فرقست در افعال ما میان حرکت رعشه که بیاختیار ما است و حرکتی که باختیار خود میکنیم و
همچنین فرق مییابیم میان آنکه کسی از بام بزیر افتد یا کسی از بام بزیر آید و اگر هیچ فعل باختیار ما نباشد باید که اصلا فرق
نباشد میان این افعال ما. وجه دویم آنکه حقتعالی امر کرده است بطاعت و وعده ثواب بر آن کرده است و نهی کرده است از
معصیت و وعید عقاب بر آن نموده است اگر افعال عباد باختیار ایشان نبوده باشد تکلیف کردن ایشان و عذاب کردن بر عصیان ظلم
و قبیح میباشد مثل آنکه کسی دست و پاي غلام خود را ببندد و بگوید که برو فلانه چیز را بیاور و او را زند که چرا حق الیقین،
ص: 17 نیاوردي و گوید که بآسمان برو و بزند که چرا نرفتی و دانستی که فعل قبیح بر خدا روا نیست و کیست ظالم تر از کسی
که کفر و معصیت را بر دست و دل و زبان کسی بیاختیار او جاري کند و او را ابد الآباد بسبب این در جهنم بسوزاند و خود در
بسیاري جاي از قرآن میفرماید که خدا ظلمکننده نیست بر بندگان. وجه سیم آنکه حقتعالی در مواضع بیشمار از قرآن مدح مقربان
بارگاه احدیت کرده است بر طاعت و ذم مردودان درگاه عزت نموده است بر کفر و معصیت پس اگر ایشان فاعل خود نباشند مدح
و ذم ایشان سفاهت و بیخردي خواهد بود و بر خدا محال است و بدان که در احادیث بسیار وارد شده است که نه جبر است که
ایشان را بر افعال جبر کرده باشند و نه تفویض است که ایشان را بخود واگذاشته باشند بلکه امریست میان دو امر و اکثر گفتهاند
مراد آنست که خدا جبر نکرده است بنده را و بنده باراده خود حرکت کرده است اما اسبابش همه از خدا است مانند اعضا و جوارح
و قواي بدنی و روحانی و آلات و ادواتی که در فعل در کار است از جانب خداست و امر بین الامرین که در حدیث وارد شده
است این است مؤلف گوید که حق آنست که مدخلیت حق تعالی در اعمال عبید زیاده از اینست زیرا که هدایات خاصه و توفیقات
خدا براي کسی که مستحق آنها باشد بنیات و اعمال حسنه او دخلیست در فعل طاعات و خذلان خدا و واگذاشتن او را دخلیست در
فعل معاصی اما هیچ یک بحدي نمیرسد که سلب اختیار از او بشود و او مضطر باشد در فعل یا ترك مانند آقائی که دو غلام داشته
باشد و هر دو را بیک فعل مأمور سازد مثل آنکه بهر دو بگوید که فردا بروید و فلان متاع را هر یک از براي من بخرید و هر یک
این کار را بکنید صد دینار باو میدهم نکند ده تازیانه باو میزنم اگر بهمین اکتفا کند در باب هر دو یکی بکند و یکی نکند آنکه
صفحه 19 از 214
کرده است مستحق صد دینار است و آنکه نکرده است مستحق تازیانه است و اگر یک غلام فرمانبردارتر است و خدمات بیشتر
کرده است او را دوستتر میدارد بعد از آنکه بهر دو آن تکلیف ادا کرد و حجت را تمام کرد او را بتنهائی میطلبد و ملاطفتها و
مهربانیها میکند که البته فردا آن خدمت را بکن و شب از براي او طعام میفرستد و الطاف زیاده نسبت باین غلام میکند و فردا این
غلام خدمت را میکند و او نمیکند اگر این را صد دینار بدهد و او را صد تازیانه بزند کسی او را مذمت نمیکند زیرا که این غلام نه
در کردن مجبور شده است و نه او در نکردن و هر دو باختیار خود کردهاند و حجت آقا بر هر دو تمام است این قدر مدخلیت حق
سبحانه و تعالی 18 در اعمال عباد از آیات و اخبار معلوم میشود بهمین قدر اکتفا باید کرد و خوض بسیار در این
مسأله نباید کردن که در غایت اشکال و محل لغزش اقدام است و نهی بسیار در اخبار از تفکر در این مسأله وارد شده است. وجه
چهارم آنست که لطف بر حقتعالی واجب است بحسب عقل و لطف امریست که مکلف را نزدیک گرداند بطاعت و دور گرداند از
معصیت مانند فرستادن پیغمبران و نصب کردن امامان و وعد و وعید و ثواب و عقاب و امثال اینها. وجه پنجم آنکه حقتعالی حکیم
است و کارهاي او منوط بحکمت و مصلحت است و فعل عبث و بیفایده از او صادر نمیشود و او را در افعال اغراض صحیحه و
حکمتهاي عظیمه ملحوظ میباشد و لیکن غرض در افعال الهی عاید به بندگان میگردد و غرض او تحصیل نفع براي خود نیست و بر
این قول اتفاق کردهاند امامیه و معتزله و حکما و اشاعره گفتهاند افعال خدا معلل باغراض نیست و آیات و اخبار بسیار بر بطلان این
قول دلالت میکند و اکثر امامیه را اعتقاد آنست که آنچه اصلح باشد از براي خلق و نظام عالم فعلش بر حق تعالی واجب است و
بعضی از متکلمین را اعتقاد آنست که میباید افعال الهی متضمن مصلحت باشد و اصلح بودن ضرور نیست و ظاهرا تفکر در این
مسأله نیز ضرور نیست.



باب چهارم در مباحث نبوتست و در آن چند مبحث است
[مقصد] اول آنکه امامیه را اعتقاد آنست که بعثت پیغمبران بر حقتعالی واجبست عقلا
زیرا که لطف بر خدا واجبست باجماع شیعه و نصوص متواتره وارد است بر آنکه جمیع انبیاء از اول عمر تا آخر عمر معصومند از
گناهان صغیره و کبیره عمدا و سهوا و در این باب ادله عقلیه و نقلیه قائم است و سهو و نسیان بر ایشان در تبلیغ رسالت و وحی البته
جایز نیست و الا بر قول ایشان اعتماد نتوان کرد و اما در غیر از امور عادیه و عبادات باز مشهور میان علماي امامیه آنست که جایز
نیست و بعضی دعوي اجماع بر این کردهاند و این بابویه و بعضی از محدثین گفتهاند که سهو شیطانی بر ایشان جایز نیست اما جایز
است که حقتعالی ایشان را بر سهو بدارد از براي مصلحتی چنانچه حضرت رسول در نماز عصر یا ظهر سهو کرد و در تشهد اول
سلام گفت چون بخاطر آن حضرت آوردند برخاست و دو رکعت دیگر کرد گفتهاند براي شفقت بر امت چنین کرد که اگر کسی
بر نماز سهو کند مردم او را سرزنش نکنند و دیگر آنکه در ایشان گمان خدائی نکنند و دیگر اکثر علما آن سهو را واقع حق الیقین،
ص: 19 نمیدانند و احادیثی که در این باب واقع شده حمل بر تقیه کردهاند باید دانست که معصوم بر ترك گناه مجبور نیست و
لیکن حقتعالی لطفی چند نسبت باو میکند که او باختیار خود ترك معصیت کند بسبب قوه عقل و فطانت و ذکاء و کمال اهتمام در
طاعت حقتعالی و تصفیه باطن از اخلاق ذمیمه و تحلیه آن باخلاق حسنه بمرتبه رسد که محبت جناب اقدس الهی در دل او مستقر
گردد و از قید شهوات نفسانی و خیالات جسمانی رهائی یابد و پیوسته مشغول مطالعه جمال حق باشد و جلال و عظمت الهی بر دل
او جلوه کند پس بسبب کمال معرفت پیوسته خود را منظور نظر پروردگار خود گرداند و غیر آنچه رضاي محبوب او در آن است
برگرد خاطرش نگردد و اگر نادرا خیال معصیتی در خاطر درآید ملاحظه جلال الهی نگذارد که پیرامون او گردد ایضا شرم کند از
آنکه حضور چنین خداوند جلیلی که پیوسته مراقب اوست مرتکب معصیت او گردد و باین اسباب معصیت از او صادر نتواند شد و
صفحه 20 از 214
اگر چنان باشد که جمعی گمان کردهاند که حقتعالی او را مجبور میسازد بر ترك معصیت هرآینه عصمت براي او کمال نخواهد
بود و بر ترك آن ثوابی نخواهد بود و بدان که آیات و اخباري که موهم صدور معصیت است از انبیاء که متضمن خطاي ایشان
است مؤول است بارتکاب مکروه و ترك اولی و چون نسبت بجلال مرتبه ایشان این نیز عظیم است تعبیر از آن معصیت نمودهاند و
وجوه دیگر دارد که در حیوة القلوب ذکر کردهام و آنچه در تفاسیر و تواریخ ذکر کردهاند از قصص انبیاء متضمن خطاي ایشان
است و اکثر از موضوعات و مفتریات سنیانست که از کتب یهود برداشته از براي آنکه خطاهاي خلفاء جور خود را هموار کنند در
کتب خود ایراد نمودهاند و جمعی از ناقصان شیعه نیز آنها را در کتب خود ذکر کردهاند و احادیث بر رد آنها از طریق اهل بیت (ع)
بسیار است که در کتب عربی و فارسی ایراد نمودهام این رساله گنجایش ذکر آنها را ندارد و بآنها اعتماد و اعتقاد نباید کرد.
مقصد دویم بدان که طریق دانستن حقیقت پیغمبران معجزاتست
زیرا که هر که دعوي مرتبه بلندي میکند بمحض دعوي او باور نتوان کرد چنانچه گفتهاند: اي بسا ابلیس آدم رو که هست پس بهر
دستی نباید داد دست- چنانکه شخصی دعوي کند که من از جانب پادشاه بر شما حاکمم باید اطاعت من کنید بمحض گفته او از
او کسی قبول نمیکند تا حجتی از جانب پادشاه مانند رقمی یا نشانی که مخصوص پادشاه باشد نداشته باشد و معجزه فعلی است که
بشر از اتیان بآن عاجز باشد و بر خلاف مجراي عادت باشد و مقارن دعوي پیغمبري صادر شود پس اگر فعلی باشد که از بشر ظاهر
شود آن معجزه 20 نیست مثل آنکه صنایع غریبه و حیل از باب شعبده و اگر فعل خدا باشد و موافق عادت باشد آن
معجزه نیست مثل آنکه گوید در وقت طلوع آفتاب معجزه من آنست که الحال آفتاب طلوع میکند و اگر مقارن دعوي پیغمبري
نباشد آن را کرامت گویند نه معجزه مثل مائده حضرت مریم و هرگاه شخصی دعوي پیغمبري کند و گوید که خدا مرا براي
ریاست دین و دنیاي خلایق فرستاده دلیل من اینست که حقتعالی باشاره من ماه را بدونیم میکند یا مرده را زنده میکند و در همان
ساعت آن امر واقع شود البته ما میدانیم که آن راست میگوید زیرا که خداوند عالم بر همه چیز قادر است و علمش بهمه چیز احاطه
کرده است چنانچه بیان کردیم پس اگر این مرد کاذب باشد دعوي او قبیح خواهد بود و اطاعت ما او را قبیح است پس خدا اغواي
همه بر قبیح کرده خواهد بود و این قبیح است و قبیح بر خداوند محال است چنانکه معلوم شد و باید که معجزه بر طبق مدعا باشد تا
دلالت بر صدق پیغمبر کند و اگر موافق نباشد دلالت بر کذب صاحبش کند چنانچه نقل کردهاند که مسیلمه کذاب دعوي پیغمبري
میکرد باو گفتند که محمد براي کوري دعا کرد روشن شد او کسی را طلبید که یک چشمش کور بود دعا کرد آن چشم روشنش
کور شد گفتند که محمد آب دهان مبارکش را در چاهی که خشک شده بود انداخت آن چاه پرآب شد آن ملعون در چاه کم
آبی آب دهن انداخت خشک شد و این را معجزه مکذبه خوانند.
مقصد سیم باید که پیغمبر افضل از جمیع امت خود باشد و اعلم از همه باشد
زیرا که تفضیل مفضول عقلا قبیح است و باید که عالم باشد بجمیع علومی که امت بآنها محتاجند و باید بصفات کمال موصوف
باشد مانند کمال عقل و زیرکی و فطانت و قوت و عفت و رأي و شجاعت و کرم و سخاوت و ایثار دیگران بر خود و غیرت در دین
و رأفت و رحم و مروت و تواضع و نرمی و مدارا و ترك دنیا و رعایت صلحا و علما و اهل دین و منزه باشد از صفات ذمیمه مانند
کینه و بخل و حسد و حرس و محبت دنیا و حب مال و کج خلقی و جبر از امراضی که موجب نفرت خلق باشد مانند خوره و پیسی
و کوري و کري و گنگی و امثال اینها و از قذف در نسب که ولد الزنا نباشد و شبهه نباشد و پدرانش دنی نباشند بلکه صنعتهاي
دنی نداشته باشند مثل جولائی و حجامی و بیطاري و کارهائی که منافی مروت باشد از او صادر نشود مانند چیزي خوردن در میان
بازارها و در حالت راه رفتن و امثال آنها و این امور را بعضی از علما ذکر کردهاند و در بعضی سخن میرود و پدران پیغمبرانی که از
صفحه 21 از 214
اجداد حضرت رسول (ص) بودهاند همیشه مسلمان بودهاند چنانکه بعد از این مذکور خواهد 21 شد اما پدر سایر
پیغمبران اگر چه از کلام بعضی ظاهر میشود که باید مسلمان باشند اما نزد بنده ثابت نیست و دلیل عقلی و نقلی بر آن قائم نشده و
بعضی از اخبار که در باب احوال حضرت خضر و غیر او وارد شده است دلالت بر خلافش دارد و توقف در این باب اولی است.
مقصد چهارم آنکه علماي امامیه اتفاق کردهاند بر آنکه انبیاء و ائمه علیهم السلام افضلند از جمیع ملائکه
و بر این مضمون احادیث بسیار است و ادله عقلیه نیز بسیار گفتهاند و میان مخالفان خلاف بسیار در این مسأله هست و عدد انبیاء
(ع) ثابت نیست و مشهور صد و بیست و چهار هزار پیغمبر است باید مجملا اعتقاد کرد که جمیع انبیاء و اوصیاء ایشان برحقند و
آنچه در قرآن مجید واقع شده است و نبوت ایشان ضروري دین اسلام شده مانند آدم و شیث و ادریس و نوح و هود و صالح و
شعیب و ابراهیم و لوط و موسی و عیسی و اسماعیل و اسحاق و یوسف و داود و سلیمان و ایوب و یونس و الیاس (ع) اقرار به نبوت
و حقیقت ایشان واجبست و هر که انکار یکی از ایشان کند کافر است و تفاوت در مراتب فضل ایشان بسیار است و افضل از همه
پنج نفرند و نوح علیه السّلام و ابراهیم علیه السّلام و عیسی علیه السّلام و موسی علیه السّلام و محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و
ایشان را اولو العزم مینامند و شریعت ایشان ناسخ شریعت پیش است و افضل از همه حضرت رسالت است و بعد از آن حضرت
ابراهیم علیه السّلام از سایر انبیاء افضل است و فرق میانه نبی و رسول بوجوه مختلفه ذکر کردهاند که رسول آنست که ملک در
بیداري باو نازل شود و نبی شامل آنست که در خواب بر او نازل شود و بعضی گفتهاند که رسول آنست که مبعوث شود بر جماعتی
و نبی شامل آن هست که بر کسی مبعوث نباشد و بعضی گفتهاند رسول آنست که کتابی یا شریعتی داشته باشد و نبی شامل آن
هست که حافظ شریعت دیگري باشد و در احادیث معتبره وارد شده است که پیغمبران چهار قسمند پیغمبري بود که بر خود مبعوث
شده است و بر دیگري مبعوث نبوده و پیغمبري بوده است که در خواب میدیده و صداي ملک را میشنیده و در بیداري ملک را
نمیدیده و مبعوث بر احدي نبوده است و بر او امامی بوده است یعنی تابع پیغمبر دیگري بوده است مثل لوط که تابع ابراهیم علیه
السّلام بود و پیغمبري بوده که در خواب میدیده و صدا میشنیده و ملک را میدیده است و بر گروهی مبعوث بوده است اما تابع
پیغمبر دیگر بوده است مثل یونس علیه السّلام آنکه در خواب به بیند و صدا بشنود و ملک را در بیداري نه بیند و خود صاحب
شریعت باشد او امام است و در احادیث معتبره وارد شده است که نبی آنست که در خواب میبیند و صداي ملک را میشنود اما
ملک را نمیبیند و رسول آنست که صدا را میشنود و در خواب ملک را میبیند و 22 در بیداري هم میبیند و امام
علیه السّلام صداي ملک را میشنود اما ملک را نمیبیند بدان که خلاف کردهاند در آنکه آیا از جن پیغمبري مبعوث شده یا نه و اکثر
انکار کردهاند و بعضی گفتهاند که پیغمبري یوسف نام بر ایشان مبعوث گردیده و آن ثابت نیست و توقف در این باب اولیست.
مقصد پنجم در بیان حقیقت پیغمبري محمد بن عبد اللّه بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف است
و دلیل پیغمبري او آنست که دعوي نبوت نمود و معجزات باهره بسیار بر طبق دعوي خود ظاهر ساخت و هر دو متواتر است اما
دعوي پیغمبري پس همه ارباب ملل و نحل قائلند که او دعوي پیغمبري کرد و اما معجزه پس معجزه آن حضرت زیاده از حد و
احصا است بلکه جمیع اقول و احوال و افعال و اخلاق آن حضرت معجزه بود و معجزات آن حضرت دو نوع است اول قرآن مجید
است و از متواترترین معجزات آن حضرتست و تا روز قیامت باقی است و در هر زمان پیغمبري مبعوث شد غالب معجزه آن از جنس
آن فنی بود که در آن زمان شایعتر بود و اهل آن زمان ماهرتر بودند تا آنکه حجت بر ایشان تمامتر باشد چنانکه در زمان موسی
علیه السّلام چون مدار بر سحر بود حقتعالی باو عصا و ید بیضاء و امثال آنها را داد که قوم او از اتیان بمثل آنها عاجز بودند با آنکه
در آن فن ماهر بودند و در زمانی که حضرت عیسی علیه السّلام مبعوث شد چون امراض مزمنه بسیار بود و طبیبان حاذق مثل
صفحه 22 از 214
جالینوس و امثال او بودند پس حقتعالی معجزه مرده زنده کردن و کور روشن کردن و خوره و پیسی را شفا دادن و امثال اینها را باو
کرامت فرمود که شبیه بفعل ایشان بود اما از فعل نوع بشر نبود و در زمانی که حضرت رسالت پناه محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
مبعوث گردید در میان عرب چون مدار بر فن فصاحت و بلاغت بود و اشعار و سخنان فصیح و بلیغ میآوردند و بر کعبه
میآویختند و بآنها فخر میکردند حضرت قرآن مجید را آورد و تحدي نمود و فرمود که اگر در پیغمبري من شک دارید مثل این
قرآن بیاورید و نتوانستند پس فرمود که سورهاي مثل این قرآن بیاورید و ایشان متوجه شدند و اتفاق کردند و مثل سوره کوچکی
نیاوردند با آن حرصی که در تکذیب آن حضرت داشتند و ارتکاب جنگهاي عظیم و کشته شدن و اسیر شدن کردند و آنچه از
ایشان خواسته بود نیاوردند اگر قادر بودند البته می آوردند با وفور فصحا که در میان عرب و علما و دانایان در میان اهل کتاب و در
زمانهاي بعد از آن تا حال با آن که در همه اعصار دشمنان آن حضرت اضعاف دوستان آن حضرت بودند و نیاوردند و نتوانستند
23 آوردن آن پس معلوم شد که از جنس فعل بشر نیست و فعل خالق عالم است اگر آن حضرت پیغمبر نبود
حقتعالی چنین امري را بر زبان او جاري نمیکرد و الا اغراي بر کذب و دروغ و اضلال خلق و انواع قبایح لازم میآمد و آن قبیح
است و بر حقتعالی اتیان بقبیح محال است و در وجه اعجاز قرآن مجید خلافست که آیا از غایت فصاحت و بلاغت است یا آنکه
هرگاه اراده معارضه میکردند حقتعالی صرف قلوب و سد اذهان ایشان مینمود که اتیان نمیتوانستند نمود اگر چه اعجاز بهر دو
وجه حاصل میشود و لیکن حق آنست که اعجاز آن از چندین وجه بود. وجه اول از جهۀ فصاحت و بلاغت و طلاقت که هر عجمی
که قرآن را میشنود امتیاز آن را از سخنان دیگر میدهد و هر فقره از آن که در میان کلام فصیح واقع شود مانند یاقوت رمانی و لعل
بدخشانی میدرخشد و جمیع فصحاي عدن و بلغاي قحطان اذعان فصاحت و بلاغت آن نمودهاند و روایت کردهاند که هر که سخن
بسیار بلیغی یا شعر فصیحی میگفت براي مفاخرت بر کعبه معظمه میآویخت و چون آیه و قیل یا ارض ابلعی مائک و یا سماء اقلعی
نازل شد همه از بیم رسوائی در شب آمدند و نوشتههاي خود را آوردند و پنهان کردند. وجه دویم از جهۀ غرابت اسلوب که هر
چند کسی تتبع کلام فصحا و اشعار و خطب ایشان نماید قریب باین نظم عجیب و شبیه باین اسلوب غریب نمییابد و جمیع بلغاي آن
زمان از غرایب آن متعجب و حیران بودند. وجه سیم عدم اختلاف چنانکه حقتعالی فرموده است لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ
اخْتِلافاً کَثِیراً یعنی قرآن اگر از نزد غیر خدا میبود هرآینه مییافتند در آن اختلاف بسیار زیرا که از بشر هرگاه کلامی باین طور
صادر شود نمیشود که مشتمل بر تناقض و اختلاف بسیار نباشد از دو جهۀ یکی از جهۀ اختلاف حکم و مضمون خصوصا وقتی که
انشاء کننده آن سخن صاحب خط و سواد نباشد و دیگران آیه آیه و سوره سوره نویسند و اکثر نویسندگان منافق و دشمنان او باشند
و دیگر اختلاف در فصاحت زیرا که قصاید و خطب افصح فصحا اگر یک فقرهاش فصیح است فقره دیگرش فصیح نیست و اگر
یک بیت عالی است بیت دیگر واهی است اگر یک جزوش در تحقیق است جزو دیگرش لهو و باطل و تزریق است و کلامی که از
اول تا آخر همه در اعلاء درجات بلاغت بوده باشد و همه بر حقایق 24 و معارف مشتمل باشد صادر نمیگردد مگر
از کسی که هیچ گونه اختلاف در ذات و صفات و افعال و اقوالش نیست. وجه چهارم از جهۀ اشتمال بر معارف ربانی زیرا که در
آن وقت در میان عرب خصوصا در اهل مکه علم برطرف شده بود و آن حضرت پیش از بعثت با هیچ یک از علماء اهل کتاب و
غیر ایشان معاشرت نمیفرمود و مسافرت ببلاد دیگر ننمود که طلب علم کند و آنچه حکما در چندین هزار سال در معاریف الهی
فکر کردهاند در هر سوره و آیه به احسن وجوه بیان فرموده و امري که مخالف عقول سلیمه و افهام مستقیمه باشد مطلقا در آن
نیست و ببرکت آن حضرت طایفه عرب که بعدم فهم و علم و ادب مشهور آفاق بودند از وفور علم و محاسن آداب و مکارم اخلاق
مقبول ساکنان سبع طباق گردیدند و علماء جهان در اکتساب علم و ایمان محتاج بایشان شدند. وجه پنجم از جهۀ اشتمال بر آداب
کریمه و شرایع قویمه زیرا که در مکارم اخلاق آنچه علماء و حکماء در سالها فکر کرده بودهاند در هر سوره اضعاف آن بیان شده
و در شریعت قانونی چند براي انتظام احوال عباد و رفع نزاع و فساد در معاملات و مناکحات و معاشرات و حدود و احکام و حلال و
صفحه 23 از 214
حرام مقرر گردانیده که در هر باب هر چند علماء زمان و عقلاء جهان تفکر نمایند خدشه در آن نمیتواند یافت و در هیچ امر قاعده
بهتر از آنچه در کلام معجز نظام و شریعت سید انام علیه و آله السلام مقرر گردیده نمیتوانند ساخت و اگر کسی بعقل خود رجوع
نماید میداند که از این معجزه عظیمتر نمیباشد. وجه ششم از جهۀ اشتمال بر قصص انبیاء سالفه و قرون ماضیه که در آن زمان
مخصوص اهل کتاب بوده و دیگران را خصوصا اهل مکه را بر آنها اطلاع نبوده و بنحوي بیان فرموده که با وجود معاندان
بیحساب خصوصا اهل کتاب نتوانستند تکذیب آن حضرت نمایند در هیچ جزوي از اجزاء آن قصهها و آنچه مخالف مشهور میان
ایشان بود حقیقت آن را بر ایشان ظاهر گردانیده مانند کشتن و بر دار کشیدن حضرت عیسی علیه السّلام و آنچه در کتب ایشان بود
و براي مصلحت مخفی میداشتند بر ایشان ثابت گردانید مانند قصه سنگسار و حلال بودن گوشت شتر و غیر اینها که بتفصیل در
حیوة القلوب ذکر کردهام. وجه هفتم از جهۀ خواص سور و آیات کریمه و آن آنست که شفاي جمیع دردهاي جسمانی و روحانی
و رفع تسویلات نفسانی و وساوس شیطانی و امن از مخاوف ظاهري و باطنی دشمنان اندرون و بیرون در آیات و سور فرقانی هست
و بتجارب صادقه معلوم گردیده 25 و تأثیرات قرآن مجید را در اجلاء قلوب و شفاء صدور و ربط بجناب مقدس
ربانی و نجات از ضرر شبهات نفسانی زیاده از آنست که صاحبدلی انکار آن نماید یا عاقلی را مجال تأمل باشد. وجه هشتم از
جهت اشتمال قرآن مجید است بر اخبار معینه که غیر حقتعالی را بر آن اطلاعی نیست و آنها زیاده بر آنست که احصاء توان کرد و
آن بر دو قسم است: (قسم اول) آنست که در بسیاري از آیات کریمه خبر داده است بآنچه کافران و منافقان در خانههاي خود
میگفتند و یا با یکدیگر براز و پنهان مذکور میساختند و یا در خاطرهاي خود میگذرانیدند و بعد از خبر دادن تکذیب آن حضرت
نمیکردند و اظهار ندامت و انابت میکردند چون سخن میگفتند خائف میشدند و میگفتند در این ساعت جبرئیل بآن حضرت خبر
خواهد داد و از این نوع بسیار است و اکثر را در حیوة القلوب ذکر کردهام. (قسم دویم) آنست که در بسیاري از آیات کریمه خبر
داده بامور آینده که غیر خدا را بر آنها اطلاعی نیست پیش از وقوع آنها مگر بوحی و الهام الهی مانند خبر دادن از عدم ایمان ابو
لهب و جمع دیگر و خبر دادن از مذلت یهودان تا روز قیامت و چنان شد و تا حال پادشاهی در میان ایشان بهم نرسیده است و در
شهر و دیار ذلیلترین اهل روزگارند و بمذلت ایشان مثل میزنند و خبر دادن از فتح بلاد براي اسلام و خبر دادن دخول مکه معظمه
براي عمره و از فتح مکّه مشرفه و برگشتن آن حضرت بسوي آن بلده طیبه و خبر دادن از عصمت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم از شر مردم و خبر دادن از غلبه رومیان بر گبران عجم و خبر دادن بسوره کوثر از کثرت اتباع و اولاد آن حضرت و بر
افتادن بنی امیه و نسل آنها که حضرت را ابتر میگفتند و خبر دادن از عدم آرزوي یهودان مرگ را و چنان شد و اکثر در حیوة
القلوب مذکور است. قسم اول در بیان مجملی است از سایر معجزات آن حضرت- بدان که حقتعالی هیچ پیغمبري را معجزه عطا
نکرده مگر آنکه مثل آن را و زیاده بر آن بآن حضرت عطا کرده است و معجزات آن حضرت را احصا نمیتوان کرد و زیاده از هزار
معجزه در سایر کتب ایراد نمودهام و سایر معجزات آن حضرت چند قسم است و بعضی از آن معجزات بدن شریف آن حضرتست و
آن بیست و چهار معجزه است (معجزه اول) آنکه پیوسته نور از جبین نورانیش ساطع بود و چون ماه شعاع جبین آن معدن انوار بر
در و دیوار میتابید و گاه دست مبارك را بلند میکرد 26 انگشتان مبارکش مانند ده شمع روشنی میداد (معجزه
دویم) بوي خوش آن جناب بود چنانکه هر وقت آن جناب از راهی میرفتند تا دو روز و زیاده هر که از آن راه میرفت میدانست
حضرت از آن راه رفته است از عطر او و از عرق آن جناب جمع میکردند بهترین عطرها بود و داخل عطرهاي دیگر میکردند و
دلو آبی طلبید بنزد آن حضرت آوردند و کف آبی در دهان مبارك کرد و مضمضه کرد و در دلو ریخت آب از مشک خوشبوتر
شد (معجزه سیم) آنکه چون در آفتاب میایستاد یا راه رفت او را سایه نبود (معجزه چهارم) آنکه هر که با آن حضرت راه میرفت
هر چند او بلندتر بود حضرت یک سر و گردن از او بلندتر مینمود (معجزه پنجم) آنکه ابر پیوسته در آفتاب سایه بر سرش میافکند
و با او حرکت میکرد (معجزه ششم) آنکه مرغی از بالاي سر مبارکش پرواز نمیکرد و جانوري مانند مگس و پشه و غیر اینها بر آن
صفحه 24 از 214
حضرت نمینشست (معجزه هفتم) آنکه از عقب میدید چنانچه از پیش رو میدید (معجزه هشتم) آنکه خواب و بیداري او یکسان
بود و خواب قواي او را از ادراك معطل نمیکرد و سخن ملائکه را میشنید و دیگران نمیشنیدند و ملائکه را میدید و دیگران
نمیدیدند و هر چه در خاطرها میگذشت میدانست (معجزه نهم) آنکه هرگز بوي بد به مشام آن حضرت نرسیده (معجزه دهم)
آنکه آب دهان بهر چاهی که میافکند در آن برکت بهم میرسید و پرآب میشد و بهر صاحب دردي که میمالید شفا مییافت و
دست مبارك او بهر طعامی که میرسید با برکت میشد و از طعام قلیل جماعت کثیر را سیر میکرد چنانچه از بزغاله و یک صالح جو
جابر هفتصد نفر را سیر کرد (معجزه یازدهم) آنکه جمیع لغتها را میفهمید و بجمیع لغتها سخن میگفت (معجزه دوازدهم) آنکه در
محاسن شریفش هفده موي سفید بهمرسیده بود که مانند آفتاب میدرخشید (معجزه سیزدهم) مهر نبوت بر پشت مبارکش جا گرفته
بود و نور آن بر نور آفتاب زیادتی میکرد (معجزه چهاردهم) آنکه آب از میان انگشتان مبارکش جاري شد بقدري که جماعت
کثیر سیراب شدند (معجزه پانزدهم) آنکه باشاره انگشت ماه را بدونیم کرد (معجزه شانزدهم) آنکه سنگریزه در دستش تسبیح
میگفت و مردم میشنیدند (معجزه هفدهم) آنکه ختنه کرده و ناف بریده و پاك از آلایش خون و غیره متولد شد و در وقت
ولادت از پا بزیر آمد نه از سر و چون بزمین آمد بوئی بهتر از بوي مشک از اولایح و فایح گردید و جهان را معطر کرد- پس روي
به کعبه بسجده افتاد چون سر از سجده برداشت دست بسوي آسمان بلند کرد و اقرار نمود بوحدانیت خدا و برسالت خود پس نوري
از او ساطع گردید که مشرق و مغرب عالم را روشن نمود (معجزه هیجدهم) آنکه هرگز محتلم نشد و خواب شیطانی ندید (معجزه
نوزدهم) 27 آنکه فضله که فضله که از آن حضرت جدا میشد بوي مشک از آن میآمد و کسی آن را نمیدید
بلکه زمین مأمور بود که آن را فرو میبرد (معجزه بیستم) آنکه هر چارپائی که آن حضرت بر آن سوار میشد را هوار میشد و پیر
نمیشد (معجزه بیست و یکم) آنکه در قوت کسی با او مقاومت نمیتوانست کرد (معجزه بیست و دوم) آنکه جمیع مخلوقات رعایت
حرمت آن حضرت میکردند و بر سنگ و درخت که میگذشت خم میشدند از براي تعظیم و بر آن حضرت سلام میکردند و در
طفولیت ماه گهواره آن حضرت را میجنبانید (معجزه بیست و سیم) آنکه بر زمین نرم که راه میرفت جاي پایش نمیماند و گاه که بر
سنگ سخت راه میرفت اثر پایش میماند. (معجزه بیست و چهارم) آنکه حقتعالی از آن حضرت مهابتی در دلها افکنده بود که با آن
تواضع و شکستگی و شفقت و مرحمت که داشت کسی بر روي مبارکش درست نگاه نمیتوانست کرد و هر کافر و منافقی که آن
حضرت را میدید از بیم بر خود میلرزید و از دو ماه راه رعب او در دلهاي کافران اثر میکرد. و اما معجزات دیگر آن حضرت پس
چند قسم است: قسم اول معجزات ولادت با سعادت آن حضرت است- خاصه و عامه بطرق متکاثره روایت کردهاند که در شب
میلاد کثیر الاسعاد آن حضرت شیاطین را از صعود بآسمانها منع کردند و باین سبب شهب از آسمانها ظاهر شد حتی آنکه مردم
ترسیدند که قیامت برپا خواهد شد و علم کاهنان برطرف شد و سحر ساحران ضعیف شد و هر بتی که در عالم بود برو در افتاد و
طاق کسري که پادشاه عجم با نهایت استحکام بنا کرده بود و هنوز باقیست بلرزید و چهارده کنگرهاش ریخت و از میان شکست و
تا زمین دو حصه شد و تا حال شکستگی بغیر آنها ندارد و قصري که بر دجله بنا کرده بود خراب شد و آب در او جاري شد و
دریاچه ساوه که آن را میپرستیدند خشک شد و الحال نمک زار است که نزدیک کاشان است و آتشکده فارس که هزار سال بود
میپرستیدند در آن شب خاموش شد و رودخانه ساوه که سالها خشک بود آب در آن جاري شد و نوري در آن شب از طرف حجاز
ساطع شد و در تمام عالم منتشر گردید و تخت هر پادشاهی سرنگون شد و جمیع پادشاهان در آن روز لال بودند و سخن
نمیتوانستند گفت و ملائکه مقربان و ارواح اصفیاي پیغمبران در هنگام ولادت وافر السعادة آن منبع سعادات حاضر شدند و رضوان
خازن بهشت با حوریان نازل شدند و ابریقها و طشتها از طلا و نقره و زمرد بهشت حاضر کردند و از براي حضرت آمنه شربتها از
بهشت آوردند که او آشامید و آن حضرت را بعد از ولادت بآبهاي بهشت غسل دادند و از عطرهاي فردوس معطر
28 گردانیدند و مهر نبوت را بر پشت آن حضرت زدند که نقش گرفت و در حریر سفیدي که از بهشت آورده بودند پیچیدند و او
صفحه 25 از 214
را بر جمیع روحانیون عرض کردند و جمیع ملائکه سماوات بخدمت آن حضرت رسیدند و بر آن حضرت سلام کردند و در ساعت
ولادت آن حضرت چهار رکن کعبه معظمه از زمین جدا شد و بجانب حجره مقدسه بسجده افتاد و غرایب ولادت و معجزاتی که در
آن حالت و بعد از آن در ایام نشو و نما ظاهر شد زیاده از حد وعد و احصا است و برخی در حیوة القلوب مذکور است. (قسم دوم)
معجزاتی که متعلق بامور سماویه است و آن بسیار است. (اول) از آنها شق القمر است که حقتعالی فرموده است اقْتَرَبَتِ السَّاعَۀُ وَ
انْشَقَّ الْقَمَرُ یعنی نزدیک شد قیامت و شکافته شد ماه و اکثر مفسران گفتهاند که این آیه وقتی نازل شد که قریش از آن حضرت
معجزه طلب کردند حضرت با انگشت اشاره بماه کرد بقدرت الهی بدونیم شد و باز بهم پیوست چون از اهل بلاد دیگر پرسیدند
ایشان نیز خبر دادند که نیمی بر پشت خانه کعبه افتاد و نیمی بر کوه ابو قبیس (دویم) بر گردانیدن آفتابست خاصه و عامه بسندهائی
که زیاده از حد و احصاست از اسماء بنت عمیس و غیر او روایت کردهاند که روزي حضرت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله
حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام را که براي کاري فرستاده بود و بعد از آنکه حضرت رسول (ص) از نماز فارغ شد و حضرت امیر
المؤمنین (ع) مراجعت نمود حضرت رسول سر مبارك خود را بر دامن آن حضرت گذاشت و خوابید و بر آن حال وحی بر آن
جناب نازل شد تا آنکه نزدیک شد که غروب کند چون وحی منقطع شد حضرت فرمود که یا علی نماز کرده اي عرض کرد نه یا
رسول اللّه نتوانستم سر مبارك ترا بر زمین گذارم پس حضرت دعا کرد که خداوندا علی در طاعت تو و طاعت رسول تو بود آفتاب
را بر گردان اسماء گفت و اللّه دیدم که آفتاب برگشت و بلند شد و بجائی رسید که بر زمینها تابید و وقت فضیلت عصر برگشت و
حضرت نماز کرد پس باز آفتاب بیک دفعه فرو رفت و مثل این معجزه از براي امیر المؤمنین (ع) بعد از وفات حضرت رسول صلّی
اللّه علیه و آله و سلّم واقع شد (سیم) ریختن ستارگان و بسیاري شهب در هنگام ولادت با سعادت آن حضرت چنانچه مذکور شد
(چهارم) نازل شدن مائده براي اهل بیت از آسمان (پنجم) صواعق و عقوباتی که بر بعضی از دشمنان آن حضرت نازل شد (ششم)
اطاعت جمادات و نباتات آن حضرت را و سایر آنچه از آن حضرت ظاهر شد از معجزات مانند ناله کردن چوب خرمائی که
حضرت بر آن پشت میداد چون منبر را ساختند از مفارقت آن حضرت و طلبیدن آن حضرت درخت را و اجابت کردن و آمدن
بسوي آن حضرت و بر رو 29 افتادن بتها باشاره آن حضرت و سبز شدن و میوه دادن درخت خشک در یک ساعت
و سلام کردن درخت و سنگ بر آن جناب و کشتن درخت خرما براي مسلمانان و در ساعت بلند شدن و میوه دادن و فرو بردن
زمین پاهاي اسب سراقه را و این قسم از معجزات زیاده از حد و عد و احصاست (قسم سیم) از معجزات سخن گفتن حیواناتست با
آن حضرت مانند سخن گفتن آهوان و شیر و گرگ و سوسمار و بزغاله بریان و ناقه آن حضرت در شب عقبۀ دلالت کردن شیر
سفینه مولاي آن حضرت را بر راه و گواهی دادن انواع حیوانات بر رسالت آن جناب و از این نوع بسیار است. (قسم چهارم)
مستجاب شدن دعاي آن حضرت است در زنده شدن مردگان و بینا شدن کوران و شفا یافتن بیماران و این نوع زیاده از آنست که
حصر توان کرد. (قسم پنجم) استیلاء آن جناب است بر دشمنان و دفع شر ایشان و نازل شدن ملائکه از آسمان و یاري نمودن آن
جناب را چنانکه در جنگ بدر واحد و غیره شد و آثارش بر مردم ظاهر گشت. (قسم ششم) استیلاء آن جنابست بر شیاطین و ایمان
آوردن جنیان بر آن جناب چنانچه قرآن مجید بر آن ناطق است و در احادیث بسیار وارد است و منع شیاطین از آسمان و دفع ایشان
بشهب در کلام مجید مذکور است. (قسم هفتم) خبر دادن از امور پنهان و امور آینده است مانند خبر دادن از دولت بنی امیه و آنکه
هزار ماه ایشان پادشاهی خواهند کرد و از دولت بنی عباس و مظلوم شدن اهل بیت رسالت علیهم السلام و شهید شدن جناب امیر
المؤمنین علیه السّلام و حسنین علیهما السلام و کیفیت شهادت هر یک و انقراض ملک پادشاهان عجم و بقاء دولت نصاري و خبر
دادن از شهادت حضرت امام رضا علیه السّلام و مدفون شدن او در خراسان و خبر دادن از شهادت عمار و دیگران و کیفیت آنها و
جنگ کردن امیر المؤمنین علیه السّلام با عایشه و طلحه و زبیر و با معاویه و با خوارج و خبر دادن از مظلوم شدن ابو ذر و بیرون
نمودن او از مدینه طیبه بلکه آنچه که بر اکثر اهل بیت و صحابه واقع شد و خبر دادن از وفات نجاشی پادشاه حبشه در ساعت فوت
صفحه 26 از 214
او و از شهادت جعفر طیار و زید و عبد اللّه بن رواحه در ساعت شهادت ایشان در جنگ تبوك و از شهادت حبیب بن عدي و از
مالی که عباس در مکه پنهان کرده بود و خبر دادن آن حضرت از آنچه منافقان در خانه خود میگفتند و آنچه صحابه در خانههاي
خود میکردند و اکثر مردمی که بنزد آن حضرت میآمدند پیش از آنکه سخن بگویند حاجت ایشان را میفرمود و کم سخنی از
آن جناب صادر 30 میشد که از معجزه خالی باشد و کسی که تفاصیل این معجزات را بخواهد بکتاب حیوة
القلوب رجوع نماید. (قسم هشتم) در بیان معجزات معراج حضرت رسالت پناه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و نصوص صریحه
قرآن مجید بر آن دلالت کرده است و از جمله ضروریات دین اسلام است و منکر آن کافر است و خلافی که بعضی از قاصران در
خصوصیات آن کردهاند ناشی از عدم تتبع است یا قلت تدبر زیرا که بعضی از عامه خلاف کردهاند که در خواب بود یا بیداري یا
جسم بود یا روح تنها بود یا ببدن با روح با هم و یا تا مسجد اقصی بود یا تا آسمان و بعضی از متأخرین و متکلمین شیعه در ذکر
بعضی از این خلافها متابعت ایشان کردهاند که بیکی از دو جهت مذکور شد و آنچه را آیات کریمه و احادیث متواتره خاصه و
عامه ظاهر میشود آنست که حقتعالی رسول را در یک شب از مکه معظمه بسوي مسجد اقصی که در شام است برد و از آنجا
بآسمانها تا بسدرة المنتهی و عرش اعلا سیر فرمود و عجایب خلق سماوات را بآن حضرت نمود و رازهاي نهانی و معارف نامتناهی
بر آن حضرت القا نمود و آن حضرت در بیت المعمور و تحت عرش الهی بعبادت حقتعالی قیام نمود و با ارواح انبیاء با اجساد
ایشان ملاقات کرد و داخل بهشت عنبر سرشت شد و منازل اهل بهشت را مشاهده کرد و احادیث متواتره خاصه و عامه دلالت
میکند بر آنکه عروج آن حضرت ببدن بود نه بروح بیبدن و به بیداري بود نه بخواب و در میان قدماي علماء شیعه در این معانی
خلاف نبوده چنانچه ابن بابویه و شیخ طوسی و غیر ایشان تصریح کردهاند باین مراتب و اتفاقیست که معراج مشهور پیش از هجرت
واقع شد و محتملست که بعد از هجرت بمدینه طیبه نیز واقع شده باشد چنانکه جمعی قائل شدهاند که معراج مکرر واقع شد ابن
بابویه و صفار و دیگران بسندهاي معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کردهاند که حقتعالی حضرت رسول را صد و بیست و
چهار مرتبه بآسمان برد و در هر مرتبه آن حضرت را در باب ولایت و امامت امیر المؤمنین علیه السّلام و سایر ائمه طاهرین (ع) زیاده
از سایر فرائض تأکید و مبالغه کرد و از حضرت صادق علیه السّلام منقولست که از ما نیست کسی که یکی از چهار چیز را قبول
نکند معراج و سؤال قبر و مخلوق شدن بهشت و دوزخ و شفاعت و از حضرت امام رضا علیه السّلام منقولست که هر که ایمان
نیاورد بمعراج تکذیب کرده است حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را. (قسم نهم) در بیان قلیلی از فضایل و مناقب آن
حضرت- باید دانست که آن حضرت مبعوث بود بر کافه بشر از عرب و عجم و جمیع آدمیان و ایضا مبعوث بود بر جنیان بنص
قرآن 31 و دین او ناسخ ادیان جمیع پیغمبران و بعد از او پیغمبري نخواهد بود و آن حضرت اشرفست از جمیع
مخلوقات از ملائکه و جن و انس و از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام و سائر ائمه افضل بود و آنچه بعضی از غلات میگویند که
امیر المؤمنین علیه السّلام افضل از آن جناب بود کفر است و آن حضرت مستجمع جمیع صفات کمالیه بشري بود و یکی از
معجزات آن حضرت آن بود که در میان گروهی نشو و نما کرد که از جمیع اخلاق حسنه عاري بودند و مدار ایشان بر عصبیت و
عناد و فساد و نزاع و تغایر و تحاسد بود و در حج مانند حیوانات عریان میشدند و بر دور کعبه دست بر هم میزدند و صفیر
میکشیدند و بر میجستند عبادت ایشان چنین بود از این معلوم است که سایر اطوار ایشان چه خواهد بود و الحال که زیاده از هزار
سال از بعثت آن حضرت گذشته است و شریعت مقدسه ایشان را طوعا و کرها به اصلاح آورده است کسی که در صحراي مکه
ایشان را مشاهده میکند میداند که به مراتب شتی از انعام بدترند در میان چنین گروهی آن جناب بهمرسید با جمیع اخلاق حسنه و
اطوار حمیده از علم و حلم و کرم و عفت و سخاوت و شجاعت و مروت و سایر صفات کمال که علماء خاصه و عامه کتابها در این
باب نوشتهاند و عشري از اعشار آن را احصا نکردهاند و بعجز اعتراف نمودهاند و قلیلی از آن را در حیوة القلوب ایراد نمودهام ایضا
اجماع امامیه منعقد است بر آنکه پدران بزرگوار رسول خدا و ائمه هدي ص همه مسلمان بودهاند تا آدم بلکه همه انبیاء و اوصیاء
صفحه 27 از 214
بودهاند و هیچ یک کافر نبودهاند و آزر که کافر بود پدر حضرت ابراهیم نبود بلکه عموي او بود چون او را تربیت کرده بود او را
پدر میگفت بلکه تاریخ پدرش بود و احادیثی که دلالت بر خلاف این میکند محمول بر تقیه است و عبد اللَّه و آمنه هر دو مسلمان
بودند و عبد المطلب از اوصیاء حضرت ابراهیم بود و همچنین پدرانش تا اسماعیل همه اوصیاء بودند و ابو طالب (ع) پدر امیر
المؤمنین علیه السّلام بعد از عبد المطلب وصی بود و هرگز بت نپرستیده بود و کافر نبود و لیکن ایمان خود را براي مصلحت از قوم
خود مخفی میداشت که رعایت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بهتر بتواند بکند و اعانت آن جناب بیشتر تواند کرد و
وصایا و ودایع و کتب ابراهیم و اسماعیل و سایر انبیاء و اوصیاء نزد او بود و بحضرت رسول در وقت مردن تسلیم کرد و در آن وقت
اظهار اسلام نمود لهذا در احادیث وارد شده است که او مثل اصحاب کهف بود که ایمان را پنهان داشتند و کفر را ظاهر کردند
براي تقیه پس حقتعالی ثواب ایشان را مضاعف گردانید و بر این مضامین احادیث متواتره از اهل بیت وارد شده است و اسلام ابو
طالب و آباء و اجداد آن حضرت از ضروریات دین شیعه است و در احادیث معتبره وارد شده است که شیعه ما نیست هر که باسلام
ابو طالب قائل نباشد باید 32 اعتقاد کرد که جدات آن جناب و مادران ائمه همه عفایف و نجیبات مکرمات بودهاند
و آلوده بتهمتی نبودهاند در هنگامی که نطفه ایشان یا آباء ایشان در رحم آنها قرار گرفته مسلمان بودهاند اما لازم نیست که همیشه
مسلمان بوده باشند مانند شهربانویه مادر علی بن الحسین علیه السّلام و مادرهاي اکثر ائمه که کنیزان بودهاند زیرا که در وقت کفر
نطفه ایشان در رحم آنها نبوده بخلاف پدران و اجداد ایشان چون پیوسته نطفههاي کریمه در صلب ایشان بود باید که هرگز کافر
نبوده باشند و این مضامین از ادله عقلیه و نقلیه ظاهر و مبرهن است اما اکثر متفطن و متعرض نشدهاند و اللَّه الموفق. (قسم دهم)
خلافست که آیا آن حضرت بر ملائکه مبعوث بود یا نه و توقف اولیست اما از احادیث بسیار ظاهر میشود که میثاق ولایت آن
جناب و اوصیاء او را از جمیع ملائکه گرفتند و جمیع ملائکه مطیع و منقاد ایشانند و ملائکه از انوار مقدسه ایشان تنزیه و تقدیس و
تسبیح حق تعالی را آموختند و هیچ ملکی براي امري بر زمین نمیآید مگر آنکه اول بخدمت امام علیه السلام میآید و بعد از آن
پی آن کار میرود و جبرئیل ع بیرخصت داخل خانه حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نمیشد و چون داخل میشد مانند
بندگان به ادب بخدمت او مینشست. (قسم یازدهم) خلافست که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیش از بعثت آیا
بشریعتی عمل میکرد یا نه بعضی بر آنند که بشریعتی متعبد نبود و بعضی گفتهاند بود و بعضی توقف کردهاند و فرقه دویم نیز
خلاف کردهاند بعضی گفتهاند بشرع نوح (ع) عمل میکرد و بعضی گفتهاند بشریعت ابراهیم (ع) و بعضی بشرع موسی (ع) و بعضی
بشرع عیسی (ع) و بعضی بهمه شرایع و حق در نزد حقیر آنست که بعد از بعثت آن جناب تعبد به هیچ شرعی غیر شرع خود نمینمود
و شریعت آن جناب ناسخ جمیع شرایع بود و لهذا آنچه از آن جناب سؤال میکرد تا وحی نازل نمیشد جواب نمیفرمود و هرگز در
هیچ امر متمسک بکتب سابقه نمیگردید و در حکم سنگسار زناکار که خبر از توریۀ داد براي اتمام حجت بر یهود و تکذیب قول
ایشان بود و اظهار علم خود بکتب ایشان و آیاتی که اشعاري بر متابعت انبیاء دارد محمول بر اصول دین است که متفق علیه جمیع
ادیانست و بر موافقت ایشان در تبلیغ رسالت و تحمل و صبر در امور شاقه است و اما پیش از بعثت مدلول اخبار و ادله عقلیه بسیار
است که آن جناب اهتمام در عبادات و تتبع در مکارم اخلاق و اجتناب از محرمات و مساوي آداب زیاده از همه کس میفرمود
چون تواند که سایر خلق در حداثت سن مکلف بشرایع باشند و عبادت حقتعالی کنند و اشرف مخلوقات تا چهل سال مطلقا مکلف
بعبادتی نبوده باشد و راه دین خود را نداند با 33 آنکه متفق است که آن حضرت انواع عبادت میکرد و بیست و
پنج حج پیش از هجرت پنهان بجا آورد و آداب حسنه از تسبیح و تحمید و تسلیم و ترك محرمات و مکروهات و روزه و انواع
عبادات از آن جناب صادر میشد و نمیتواند بود که اینها به متابعت شریعت دیگران باشد بچندین وجه (وجه اول) آنکه اگر عمل
بشریعت پیغمبر دیگر نماید رعیت او خواهد بود و باید که آن پیغمبر افضل از او باشد و این خلاف ضروریات دین است (وجه
دویم) آنکه شریعت آن پیغمبر را باید بداند تا بشرع او عمل نماید و اگر بوحی دانست پس پیغمبر خواهد بود و عمل بشرع خود
صفحه 28 از 214
کرده خواهد بود که موافق شرع پیغمبر دیگر باشد و اگر بغیر وحی دانست پس بایست از علماء آن ملت اخذ کرده باشد و از جمله
معجزات آن جناب آن بود که خط و سواد نداشت و با علماء اهل کتاب معاشرت نکرد و قصص انبیاء را بنحوي که در کتب ایشان
بود بیان کرد پس چگونه از ایشان فرا گرفت و ایضا اکثر علماء اهل کتاب در آن عصر فاسق و فاجر بودند چگونه اعتماد بر گفته
ایشان میتوانست کرد (وجه سیم) آنکه در احادیث بسیار وارد شده است که هیچ زمان دنیا خالی از حجت خدا نمیباشد اگر حضرت
رسول در ابتداء تکلیف پیغمبر نبود بایست یا وصی عیسی یا وصی ابراهیم را تتبع نماید و باو ایمان بیاورد و تابع او گردد پس
بایست این معنی را اکثر اهل مکه بدانند و نقل کنند قطع نظر از آنکه لازم میآید که آن حضرت مرتبهاش پستتر از آن وصی
باشد و افضلیت آن حضرت بر سایر خلق ضروري دین اسلام است پس گوئیم که پیغمبري آن جناب همیشه بود پیوسته بوحی و
الهام الهی بشریعت خود عمل مینمود و بعد از چهل سال رسول شد و مأمور گردید که مردم را بسوي خدا دعوت نماید بچندین
وجه (وجه اول) آنکه خاصه و عامه از آن جناب روایت کردهاند که فرمود من پیغمبر بودم در وقتی که آدم ما بین آب و گل بود
احادیث بسیار وارد شده است که روح آن جناب را در عالم ارواح بروح انبیاء مبعوث گردانیدند و همه باو ایمان آوردند و ملائکه
تسبیح و تقدیس الهی را از ارواح مقدسه او و اهل بیت او آموختند (وجه دویم) آنکه امیر المؤمنین علیه السّلام در خطبه قاصعیه
فرمود که حقتعالی مقرون گردانید به پیغمبر خود در هنگامی که او را از شیر بازگرفتند یا نزدیک بآن بزرگترین ملکی از ملائکه
خود را که دلالت میکرد او را براه مکارم افعال و محاسن اخلاق اهل عالم در شب و روز همین است. معنی پیغمبري معلوم شد که
شرایع دین خود را از ملک فرا میگرفت (وجه سیم) آنکه در احادیث صحیحه وارد شده است که حق تعالی حضرت ابراهیم را بنده
خاص خود گردانید پیش از آنکه او را پیغمبر گرداند و پیغمبر گردانید او را پیش 34 از آنکه او را رسول گرداند و
رسول گردانید پیش از آنکه خلیل گرداند و خلیل گردانید او را پیش از آنکه امام گرداند- و در حدیث صحیح وارد شده است که
نبی آنست که در خواب میبیند مانند خواب ابراهیم و مانند آنچه میدید رسول خدا از اسباب پیغمبري پیش از آنکه جبرئیل وحی
بیاورد از براي او برسالت پس معلوم شد که پیغمبري از رسالت بوده (وجه چهارم) در احادیث صحیحه بسیار وارد شده است که
رسول خدا و ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم از اول سن تا آخر سن مؤیدند بروح القدس که ایشان را تعلیم و تسدید مینماید و از سهو
و خطا و نسیان نگاه میدارد (وجه پنجم) بنص قرآن و احادیث متواتره معلوم شده است که حضرت رسول افضل انبیاء است و هر
فضیلتی و کرامتی که بهر پیغمبري دادهاند بآن حضرت زیاده از آن کرامت کردهاند چون تواند بود که حضرت عیسی علیه السّلام
در گهواره پیغمبر باشد و حضرت یحیی در سن صبی بشرف نبوت فایز گردد و حضرت رسالت با آن جلالت قدر تا چهل سال
خلعت نبوت نپوشد ایضا در حدیث بسیار وارد شده است که از ائمه صلوات اللَّه علیهم در وقت طفولیت بلکه در هنگام ولادت آثار
علم و کمال ظاهر میشود و حضرت قائم علیه السّلام در کودکی در دامان پدر از مسائل مشکله غامضه جواب فرمود و حضرت جواد
علیه السّلام در سن نه سالگی در سه روز سی هزار مسئله غامضه را بیان شافی نمود چون تواند بود که حضرت رسالت از ایشان
کمتر باشد (وجه ششم) خلافست که حقتعالی آن حضرت را چرا امی نامید اکثر گفتهاند براي آن بود که خط و سواد نداشت و در
اخبار وارد شده است که نسبت بام القري که مکه مشرفه است داده شده است و در این خلافی نیست که آن حضرت پیش از بعثت
تعلیم خط و سواد از کسی ننموده بود چنانچه نص قرآن بر آن دلالت کرده است و خلاف در اینست که آیا بعد از بعثت میتوانست
خواند و نوشت یا نه حق آنست که قادر بود بر خواندن و نوشتن چنانچه بوحی الهی همه چیز را میدانست و بقدرت الهی کارهائی
که دیگران از آن عاجز بودند میتوانست اما براي مصلحت خود نمینوشت و وحی را دیگران مینوشتند و غالب اوقات دیگران را امر
بخواندن نامهها میفرمود و از حضرت صادق علیه السّلام منقولست که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نامه را میخواند و
نمینوشت و بسند معتبر منقولست که شخصی از امام محمد تقی علیه السّلام پرسید که چرا حضرت رسول را امی نامیدند آن جناب
فرمود که سنیان چه میگویند عرض کرد میگویند که نمیتوانست چیزي نوشت فرمود که دروغ میگویند لعنت خدا بر ایشان باد و اللَّه
صفحه 29 از 214
که آن حضرت میخواند و مینوشت به هفتاد و سه زبان بلکه او را خدا مینامید براي آنکه از اهل مکه است و یک نام مکه ام
القري است. 35 دویم- آن حضرت را خصایص بسیار بود که دیگران در آنها با آن حضرت شریک نبودند (خاصه
اول) آنکه نماز شب و نماز وتر بر آن حضرت واجب بود (خاصه دویم) قربانی بر آن حضرت واجب بود (خاصه سیم) بعضی
گفتهاند که مسواك بر آن حضرت واجب بود (خاصه چهارم) مشورت کردن با اصحاب بعضی گفتهاند بر آن حضرت واجب است
(خاصه پنجم) هر بدي که میدید بایست البته انکار کند (خاصه ششم) مخیر گردانیدن زنان که در کتاب طلاق مذکور است (خاصه
هفتم) حرام بودن زکاة واجب بر او و ذریه او و در حرمت زکاة سنت و تصدقات سنت خلاف است (خاصه هشتم) واجب بودن اداء
دین کسی که بمیرد و فقیر باشد (خاصه نهم) آنکه گفتهاند آن حضرت سیر و پیاز میل نمیفرمودند و بعضی گفتهاند حرام بود بر او
(خاصه دهم) آنکه بر پهلو تکیه کرده طعام میل نمیفرمود و بعضی گفتهاند که حرام بود بر آن حضرت (خاصه یازدهم) بعضی
گفتهاند خط نوشتن و شعر گفتن بر آن حضرت حرام بود ثابت نیست (خاصه دوازدهم) وصال در روزه براي آن حضرت جایز بود
و بر دیگران حرام بوده است و وصال آنست که دو روز روزه بگیرد و در میان افطار نکند یا افطار را تا سحر تأخیر نماید با قصد
(خاصه سیزدهم) بر آن حضرت زیاده از چهار زن بعقد دائم جایز بود و بر دیگران حرام است (خاصه چهاردهم) بر آن حضرت
حلال میشد زنی که خود را باو میبخشید بدون عقد (خاصه پانزدهم) آنکه نکاح زنان آن حضرت خواه دخول کرده باشد خواه
نکرده باشد در حال حیات آن حضرت و بعد از وفات هر دو بر دیگران حرام بود (خاصه شانزدهم) حرام بود که آن حضرت را بنام
ندا کنند که یا محمد و یا احمد بگویند و حق تعالی نیز در قرآن در هیچ موضع آن حضرت را بنام ندا نفرموده است بلکه یا أَیُّهَا
النَّبِیُّ و یا أَیُّهَا الرَّسُولُ و یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ و یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ فرموده است (خاصه هفدهم) حرام بود مردم را که صدا را در سخن گفتن
بلندتر از صداي آن حضرت کنند (خاصه هیجدهم) حرام بود که از پشت حجرهها آن حضرت را ندا کنند و خصایص بسیار دیگر
ذکر کردهاند که اکثر آنها نزد فقیر ثابت نیست و ذکر آنها در این رساله سزاوار نبود و مناسب نیست لهذا حواله بکتاب حیات
القلوب نمودیم
باب پنجم
باب چهارم